این افراد معمولا سعی می کنند با شلوغ کاری و فضول بازی این قسمت مفقود از وجود خود را جبران کنند. و معمولا به اشتباه به این سمت می روند یا سوق داده می شوند، که این کار را با بروز دادن خود در جهات منفی بکنند. یا  می خواهند با این روش اعتراض خود را به سیستم کلی _که قطعا مصالحش بیشتر از مفاسدش هست- نشان بدهند. چون آنها در آن قادر به موفقیت نشده اند. و همچنین این افراد معمولا سعی می کنند کمترین اشتباهی را از افراد موفق -که خودشان آنها را ...خون یا بچه مثبت می نامد- برجسته، و آنرا در بوق و کرنا کنند. تا ثابت شود خودشان نیستند که اشتباه می کنند، بلکه کسانی که مخالفشان هستند در اشتباهند. رفوزه ها گاهی هم زیر نظر یکی از رفقایشان که از همه رفوزه تر هم هست، جمع می شوند و یک «اپوزسیون» را تشکیل می دهند. این افراد هیچ وقت سعی نکرده اند به این سوال که: خودتان چه کرده اید؟ جواب درستی بدهند و بگویند امکانات و استعداد های خود را به چه سمتی برده اند.

اگر در دنیای سیاست هم گشتی بزنید، و ذهن خود را همچون این حقیر از اصطلاحات و اطلاعات سیاسی خالی کنید، چنین افرادی را خواهید دید. افرادی که بدون توجه به اینکه خود تمام نیرویی اجرایی کشور را در دست داشته اند یا دارند، و باید نسبت به آن پاسخگو باشند، شلنگ انتقاد را -که چه بگویم، تخریب و تهمت و ناسزا را- به این سمت و آن سمت گرفته و خود را مبرا از هر نقصی می دانند. افرادی که با وجود ظاهر متدینشان، هیچ وقت از خود نپرسیده اند: چرا برای آنکه تا دیروز به او فحش و ناسزا می گفتند دارند ترحیم می گیرند و گریه می کنند؟ آیا تفکرات او عوض شده یا آنها؟ یا دینشان در این باره هیچ حرفی ندارد؟ افرادی که تا آخر پای رفقای خود تا آخر خط می ایستند، به هر قیمتی هم باشد. ولی در عوض به برادر این و آن گیر میدهند و بحث را خانوادگی می کنند! آیا داستان عقیل یا حلوای اشعث را نشنیده اند؟ همان ها که گاهی انگار دینشان دارد فدای سیاستشان می شود. ممکن است بعضی هایشان نداند، ولی به نظر نمی رسد ندانستن تفاوتی در نتیجه کارشان ایجاد کند. شاید بتوان گفت اینها هم مشکلشان مثل همان هایی است که در مدرسه دیده ایم. شاید از همان اول انقلاب یا در ادامه آن نتوانسته اند. عمق فکر و ایده های این انقلاب و امامv را بفهمند. یا شاید در تطبیق عملی آنها در کار و زندگی خود -که بسیار هم سخت است- نا موفق بوده اند. یا اینکه در میان راه برق سکه ها یا شمشیر ها چشمانشان را کور کرده و راه را گم کرده اند. شاید هم در این بین به زعم خود تجاربشان بیشتر شده و خود را بالاتر و عالم تر از همه امت و حتی امام آن دیده اند، و تازه به خود آمده و گفته اند: اُف بر ما باد که چه تند می رفتیم. در نهایت همه اینها باعث شده که در این امتحانات رفوزه شوند. و حالا برای آنکه خود را تبرئه کنند می خواهند دیگران را متهم کنند. و مجبورند همه را از مسیر انقلاب بیرون بدانند، تا وقتی خودشان و همفکرانشان ماندند، مسیر را از هر جهت دلشان خواست تعیین کنند.

اما این افراد باید بدانند: نه دی هنوز ادامه دارد. نه دی در سال 88 به پایان نرسید بلکه جاوید شد. زیرا نه دی پاسخ به یک حرکت خاص و یک حزب و باند خاص نبود. نه دی، مشتی بود بر دهان کسانی که وقتی دیدند دیگ انقلاب برای آنها نمی جوشد خواستند اصلا نجوشد. نه دی جوابی بود به هرکه فکر کند با سابقه خود، به بهانه دانستن اسرار حکومتی و با سوء استفاده از بردباری رهبرK، می تواند از انقلاب باج بگیرد. پس بدانند تا وقتی ملت ایران همان ملت نه دی است، نه دی تمام نشده و هر لحظه خط بطلانی بر تخیلات آنها می کشد.