همان گونه که گذشت از نظر رهبر انقلاب بسیاری از مشکلات فرهنگی و غیر فرهنگی جامعه ناشی از عدم اعتماد به جوانان است. حال وضع ما در این مسئله چگونه است؟ از آنهایی که به سبک سنتی خودشان اصلا برای جوانان جایی در کار فرهنگی نمی بینند و اصلا باورشان نمی شود که جوانان بتوانند کار فرهنگی کنند، شاید هم آنها را بیشتر مشغول به لهو و لعب (مانند فرزندان یا جوانی خودشان) می پسندند که بگذریم، فعالان فرهنگی شهر ما چه وضعی دارند؟ آیا واقعا آنها به جوانان میدان داده اند تا توانایی خودشان را در کار فرهنگی نشان بدهند یا همیشه خود را قیّم آنها دانسته و حتی مجال کوچکترین تصمیم گیری را به آنها نداده اند؟ آیا باورکرده اند که بعضی جوانان می توانند از آنها کار آمد تر باشند و هم از لحاظ علمی و هم عملی از آنها بالاتر؟ آیا در کار ها به جوانان مجموعه شان میدان داده اند تا نظرشان را ابراز کنند؟ آیا بعدا مخلصانه به آنها کمک کرده اند که آنچه از ایده های نو در ذهن دارند اجرا کنند؟ که امیر مؤمنانعلیه السلام فرمود در مشورت، جوانان را بر پیران مقدم کن: إذا احتجت إلى المشورة فی أمر قد طرأ علیک فاستبده ببدایة الشبان فإنّهم أحدُّ أذهانا و أسرع حدسا (شرح نهج البلاغة ابن أبی الحدید، ج‏20، ص: 337) وقتی جوانان نظری مخالف یا معترض به ریش سفیدان ما داشتند، آن بزرگواران چگونه عمل کردند؟ آیا به آنها احترام گذاشتند، یا به سبک ناظمان و دبیران سنتی دست به هر کاری زده تا نظم مورد نظرشان را برقرار کنند؟ آن مسئولین و متولیان فرهنگی که دم از جوان و جوان گرایی می زنند چه؟ آیا آنها واقعا به جوان میدان دادند تا کار ها را به دست بگیرد و او را یک نیروی قوی و دارای فکر فرهنگی مانند خود و شاید خوش فکر و پر انرژی تر دیدند؟ یا بیشتر او را مطیع و مجری چشم بسته برنامه های خود پسندیده و او را وسیله ای برای پیشبرد افکار خود دانستند؟ و شعار جوان گرایی را هم برای سرکوب رقبایشان بر سر نیزه کردند؟ آیا بزرگان کار های فرهنگی به این اندیشیده اند که خود روزی جوان بودند و در این سن دوست داشتند دیگران به آنها اعتماد کنند و آنها را باور داشته باشند و به آنها فرصت دهند تا خود را اثبات کنند؟

ولی افسوس که می دانید و میدانیم جواب همه این سوال ها منفی است. حالا که این گونه است آیا بهتر نیست بزرگواران منصب دار کار فرهنگی، وقتی به بن بست می رسند و نتیجه نمی گیرند، نگاهی به عملکرد خود علی الخصوص تعاملشان با جوانان بیندازند؟ آیا این کار را کرده اند؟ باز افسوس که جواب این سوال نیز منفی است. زیرا می بینیم بعضی افراد داعیه دار کار فرهنگی وقتی بعد از سال ها، کار خود را کم نتیجه یا بی نتیجه می بینند، و سیر  جامعه و مجموعه فرهنگی خود را به قهقرا، کرسی استراتژیستی برای خود گذاشته و نوک پیکان اتهام را به سمت حوزه علمیه متوجه می کنند. البته شاید این هم به همان اشکال اول برگردد، که باور نمی کنیم افراد هم سن و هم دوره یا کوچک تر و شاید هم شاگرد ما، حال بعد از تحمل زحماتی، در مسائل دینی و فرهنگی دارای نظر شده باشند و مسائل اسلامی را بهتر و عمیق تر از ما بشناسند. و از تصدیق این مسئله احساس خطر کردیم. کاش به جای اینکه به حوزه علمیه حمله می شد و بساط انتقاد از حوزه در هر طرف گسترده. اندکی به خود و قصورات خود در جذب واقعی جوانان می اندیشدند. که اگر چه ایرادات و انتقادات از حوزه در مجال خود بسیار است و ما در جای خود آنها را خیلی بهتر گفته و می گوییم، ولی نگریستن به اینکه به حدی جوانان و تفکرات آنها را تحمل نمی کنند که حتی از یک انتقادِ آنها آشفته شده و شروع به حمله می کنند بسیار به حال فرهنگ و کار فرهنگی ما  مفیدتر است. بهتر است باور کنیم که با همه انتقادات موجود به حوزه علمیه که البته اهلش باید از آن سخن بگویند، مشکل امروز فرهنگ ما حوزه علمیه نیست. و این مشکل با حمله به حوزه علمیه و روحانیت و یا اصلا از میدان به در کردن آن ها حل نمی شود. مگر ما پیام معروف پیر مرادمان امام خمینیقدس سره را که خود برخاسته از دل حوزه علمیه بود، دریافت نکردیم که انقلاب را و بقای اسلام را مدیون حوزه علمیه می دانست؟

«تردیدی نیست که حوزه های علمیه و علمای متعهد در طول تاریخ اسلام و تشیع مهمترین پایگاه محکم اسلام در برابر حملات و انحرافات و کجرویها بوده اند. علمای بزرگ اسلام در همه عمر خود تلاش نموده اند تا مسائل حلال و حرام الهی را بدون دخل و تصرف ترویج نمایند. اگر فقهای عزیز نبودند معلوم نبود امروز چه علومی به عنوان علوم قرآن و اسلام و اهل بیت علیهم السلام به خورد توده ها داده بودند. .... در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی علمای اسلام اولین کسانی بوده اند که بر تارک جبین شان خون و شهادت نقش بسته است. کدام انقلاب مردمی ـ اسلامی را سراغ کنیم که در آن حوزه و روحانیت پیش کسوت شهادت نبوده اند و بر بالای دار نرفته اند و اجساد مطهرشان بر سنگفرشهای حوادث خونین به شهادت نایستاده است؟ در 15 خرداد و در حوادث قبل و بعد از پیروزی، شهدای اولین از کدام قشر بوده اند؟ خدا را سپاس می گزاریم که از دیوارهای فیضیه گرفته تا سلولهای مخوف و انفرادی رژیم شاه و از کوچه و خیابان تا مسجد و محراب امامت جمعه و جماعات و از دفاتر کار و محل خدمت تا خطوط مقدم جبه ها و میادین مین خون پاک شهدای حوزه و روحانیت افق فقاهت را گلگون کرده است و در پایان افتخارآمیز جنگ تحمیلی نیز رقم شهدا و جانبازان و مفقودین حوزه ها نسبت به قشرهای دیگر زیادتر است. بیش از دو هزار و پانصد نفر از طلاب علوم دینیه در سراسر ایران در جنگ تحمیلی شهید شده اند و این رقم نشان می دهد که روحانیت برای دفاع از اسلام و کشور اسلامی ایران تا چه حد مهیا بوده است». (منشور روحانیت/ص3 به بعد)

یا سخنان معلم قرن استاد شهید مطهریقدس سره را نشنیده و نخوانده ایم؟

«انقلاب ایران اگر در آینده بخواهد به نتیجه برسد و همچنان پیروزمندانه به پیش رود می باید باز هم روی دوش روحانیون و روحانیت قرار داشته باشد. اگر این پرچمداری از دست روحانیت گرفته شود و به دست به اصطلاح روشنفکران بیفتد یک قرن که هیچ یک نسل که بگذرد اسلام به کلی منسوخ می شود زیرا حامل فرهنگ اصیل اسلامی در نهایت باز هم همین گروه روحانیون متعهد هستند.» (پیرامون انقلاب اسلامی/ص184)

پس بیایید در روز جوان واقعا از جوان تقدیر کنیم نه اینکه مانند یک کودک دل خوش کنکی به دست او بدهیم. که روز جوان روز بعثت جدید است و روز بیدار شدن از خواب غفلت و روز جوان گرایی. روز صداقت با جوان است و اعتماد به وی.

بیایید در این روز یکی از مشکلات اساسی کارهای فرهنگی خود را که همان عدم جوان گرایی واقعی است، بشناسیم و در رفع آن بکوشیم. جوانان را متولیان واقعی فرهنگ جامعه ببینیم و خود را در کنار آنها و یاور آنها. و به جای رونق دادن به هتک روحانیت و تقصیر را گردن دیگران انداختن، ببینیم که مشکل مجموعه های فرهنگی ما راکد ماندن خودمان و راکد نگه داشتن مجموعه مان است.

دریافت(PDF)
حجم: 423 کیلوبایت