یکیمون می گفت درست اینه که توی مسجد کار کنیم و اونجا رو خالی نکنیم. اون یکی می گفت باید بریم بیرون مسجد و غیر مسجدی هارو هدایت کنیم و اونا مخاطب اصلی کار فرهنگی هستن که تو جا هایی مثل پارک ها سینما ها و غیره هستن.

دلیل من این بود که ما باید ابتدائا درون رو تقویت کنیم. و تا نیروی خودمون رو حفظ و تقویت نکنیم به بیرون پرداختن و جذب دیگران سالبه به انتفاء موضوعه (یعنی منتفیه-این اصطلاح های قلبه سلمبه رو اون موقع خیلی بلد نبودم). پس ما باید مسجد و نیرو های مسجد رو تقویت کنیم تا از درون استحاله نشیم و بعد بریم سراغ مرز ها. ولی آقا علیرضا می گفت ما اگر بیایم داخل خونمون و در رو ببندیم دشمن هر روز جلوتر میاد و دایره محاصره فرهنگی تنگ تر میشه و آخرش همون مسجدی ها رو هم نمی تونیم نگه داریم. پس ما باید تهاجمی کار کنیم. و بریم بیرون مسجد توی پارک و اونا رو جذب کنیم تا اون جا ها رو دشمن نگیره.

ولی الآن با اجازه آقای چولائی می خوام بگم هر دوی ما درست می گفتیم و دغدغه مون درست بود اما از جهتی هم اشتباه می کردیم. و اصلا هردومون داشتیم دو جهت از یک چیز رو می دیدیم و توصیف می کردیم. و اون مسجد بود.

مسجد سنگر کار فرهنگیه یعنی مسجد خط مقدمه. البته مسجدی که صرفا محدود به افرادی که درونش هستن نباشه و برنامه اش برای همه مردم و جذب اونا باشه. مسجدی که محدود به جغرافیای بنای خودش نباشه و محدوده اش همه شهر باشه. مسجدی که کار فرهنگی در اون به صورت جبهه ای و قرارگاهی باشه و اصلاح همه جهان مد نظرش باشه. اون موقع دیگه این مسجد و مسجدی همه جا هست. هم توی پارک هم توی مدرسه هم تو سینما هم توی خیابون هم توی کوچه. البته در این صورت افرادی که میخوان بقیه رو درست کنن خودشون پشتوانه ای دارن که به اون تکیه بدن و منبعی دارن که از اون هدایت بشن و خودشون گمراه نشن و روز به روز خودشون هم جلو برن. و به اصطلاح به کُر وصلن.چنین مسجدی هم نیروی خودی رو پشتیبانی می کنه و خط نیرو های حزب اللهی رو تقویت می کنه و هم روز به روز مرز ها رو جلو تر میبره و سنگر های جدیدی رو فتح میکنه. لازمه همچین مسجدی اینه که کارهاش در سطح های مختلفی باشه هم عمقی هم سطحی، هم جذبی هم تثبیتی، هم تربیتی هم آموزشی و... . شاید به چنین مسجدی باید گفت «مسجد طراز انقلاب».