ولی اگر خزان و یخبندان قبلش را ببینی می فهمی کوتاه است. خزان و یخبندانی چند ده، بلکه چند صد ساله، که چه بسیار برگ های سبزی را چون شهید آیت الله سعیدی بر زمین انداخت، و چه بسیار سرو های قامت کشیده ای را چون شیخ فضل الله نوری اسیر یخبندان کرد. و چه بسیار پرندگان خوش آوازی را که نوای آزادی سر می دادند همچون اندرزگو شکار سرما کرد.

ولی آن خزان و آن یخبندان با تمام بلندایش گذشت، و مردم از خواب زمستانی خود بیدار شدند.

  بهار آمد، و گل هایی که خمینیv با دست خود بذرشان را پاشیده بود روییدند و همچون مطهری و بهشتی و قدوسی و رجایی، جای جای ایران را، ایران اسلامی را گلگون کردند. و سرو هایی که با دست خودغَرَس کرده بود همچون چمران و همت و باکری و زین الدین در جای جای آن قد برافراشتند. و تا ابد سرسبز مانده اند و راه را به جویای آن نشان می دهند.

و نخل های که همچون علی هاشمی و علم الهدی و دوپلانی، از زلال معرفتش سیراب شده بودند ثمر دادند، و این نخل های بی سر تا ابد بر تارگ تاریخ اگر چه سوخته ولی قد برافراشته باقی ماندند.

 حال می یابیم سرّ سخن رهبر حکیممان را که گفت: « 22 بهمن بهار انقلاب است». این بهار همیشه ادامه دارد و هر روز و هر آن، گلی بر سبزه زار آن افزوده می شود. و همچون شهریاری و احمدی روشن و خلیلی و صدرزاده و مکیان، می گویند ما هم آماده جان دادن در راه رهبرمان هستیم.

«أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ *تُؤْتی‏ أُکُلَها کُلَّ حینٍ بِإِذْنِ رَبِّها وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ »[1]

 

 



[1] ابراهیم 24و 25